ربات دروغ سنج و خانواده دروغگو

 

ربات دروغ سنج و خانواده دروغگو

ادامه نوشته

از طرز فکرت خوشم آمد

 

از طرز فکرت خوشم آمد

ادامه نوشته

زمستان سخت و رییس قبیله سرخپوست ها

 

زمستان سخت و رییس قبیله سرخپوست ها

ادامه نوشته

تلـافی کردن شوهر موقع آشپزی زن

 

تلـافی کردن شوهر موقع آشپزی زن

ادامه نوشته

حسن کوره و خانم لخته

 

حسن کوره و خانم لخته

ادامه نوشته

مربی مهدکودک و چکمه های دختر بچه

 

مربی مهدکودک و چکمه های دختر بچه

ادامه نوشته

خیال خام مادر بابی از ادب کردن پسرش

 

خیال خام مادر بابی از ادب کردن پسرش

ادامه نوشته

مامور از خود راضی و نشان دولتی

 

مامور از خود راضی و نشان دولتی

ادامه نوشته

مردی که از داروخانه دیب میخواست!!

 

مردی که از داروخانه دیب میخواست!!

ادامه نوشته

زن زیرکی که شیطان را روانی کرد

 

زن زیرکی که شیطان را روانی کرد

ادامه نوشته

راننده تاکسی و مسافر عزراییلی

 

راننده تاکسی و مسافر عزراییلی

ادامه نوشته

دختر دانشجوی حاضر جواب و استاد اخمو

 

دختر دانشجوی حاضر جواب و استاد اخمو

ادامه نوشته

گم شدن انگشتر الماس خانم انگلیسی در دریا

 

گم شدن انگشتر الماس خانم انگلیسی در دریا

ادامه نوشته

قول زن باهوش به شوهر خسیس خود

 

قول زن باهوش به شوهر خسیس خود

ادامه نوشته

گریه پسر بچه برای لواشک

 

گریه پسر بچه برای لواشک

ادامه نوشته

زندانی داماد و زندان عروس خانم

 

زندانی داماد و زندان عروس خانم

ادامه نوشته

قضاوت عجولـانه و درست خانم ها

 

قضاوت عجولـانه و درست خانم ها

ادامه نوشته

ایرانی جماعت و مفت خوری

 

ایرانی جماعت و مفت خوری

ادامه نوشته

امتحان پناهندگی پیرزن ایرانی در آمریکا

 

امتحان پناهندگی پیرزن ایرانی در آمریکا

ادامه نوشته

هه هه شوخی کردم زنت همون اولش مرد...

 

هه هه شوخی کردم زنت همون اولش مرد...

ادامه نوشته

بشین سر جات حرف مفت نزن

 

بشین سر جات حرف مفت نزن

www.shahrematlab.ir - شهر مطلب

ادامه نوشته

من پنجره قطار را باز نمی کنم

 

من پنجره قطار را باز نمی کنم

شهر مطلب - www.shahrematlab.ir

ادامه نوشته

اعتراف به زمین خوردن در کلیسا

 

اعتراف به زمین خوردن در کلیسا

شهر مطلب - www.shahrematlab.ir

ادامه نوشته

مرکزی برای خرید شوهر

 

مرکزی برای خرید شوهر

ادامه نوشته

تو کار خانم ها دخالت بی جا نکن

 

تو کار خانم ها دخالت بی جا نکن

  شهر مطلب _ www.shahrematlab.ir

ادامه نوشته

ازدواج ناموفق الـاغ و آهو

 

ازدواج ناموفق الـاغ و آهو

 شهر مطلب _ www.shahrematlab.ir

ادامه نوشته

وای خدای من "باب" مرد!

 

وای خدای من "باب" مرد!

 شهر مطلب _ www.shahrematlab.ir

ادامه نوشته

همیشه به زن خود راست بگویید

 

همیشه به زن خود راست بگویید

 شهر مطلب _ www.shahrematlab.ir

ادامه نوشته

این بار به تو خیانت نکردم

 

این بار به تو خیانت نکردم

 شهر مطلب _ www.shahrematlab.ir

ادامه نوشته

کلک زن برای پنهان کردن معشوقه اش

 

کلک زن برای پنهان کردن معشوقه اش

 شهر مطلب _ www.shahrematlab.ir

ادامه نوشته

مرد وارد کافه شد و ...

 

مرد وارد کافه شد و ...

 شهر مطلب _ www.shahrematlab.ir

ادامه نوشته

سناتور آمریکایی و انتخاب بهشت و جهنم

 

سناتور آمریکایی و انتخاب بهشت و جهنم

ادامه نوشته

دستور پخت کیک و برنامه ورزشی

 

دستور پخت کیک و برنامه ورزشی

ادامه نوشته

مسافر تاکسی و راننده نعش کش

 

مسافر تاکسی و راننده نعش کش

ادامه نوشته

طلاق برنامه ریزی شده

 

طلاق برنامه ریزی شده

ادامه نوشته

آرزوی زن و غول چراغ جادو

 

داستان آرزوی زن و غول چراغ جـــادو 

کانون هواداران ورزش اراک

ادامه نوشته

فرشته مهربان و هیزم شکن راستگو

 

فرشته مهربان و هیزم شکن راستگو 

ادامه نوشته

داستان عشقی واقعی و دلخراش ....

 


داستان عشقی واقعی و دلخراش....

 

 

روزی علی به خواستگاری دختر همسایه رفت و جواب منفی شنید

چون نازی دختر همسایه گفت که یکی دیگه رو دوست داره

خلاصه پس از مدتی نازی با پسری که دوست داشت نامزد میکنه....

 

 


ادامه نوشته

مادر شوهر و مادر زن

 

مادر شوهر و مادر زن

 

 

شهین خانم و مهین خانم توی خیابون به هم رسیدند، بعد از کلی احوالپرسی و چاق سلامتی شهین خانم پرسید: راستی از دخترت چه خبر؟ دو سالی باید باشه که ازدواج کرده، از زندگیش راضیه؟ بچه دار شد؟

 

 

ادامه نوشته

درخواست مرخصی و تعیین جانشین   

 

درخواست مرخصی و تعیین جانشین   

     

 

می گویند در دوران قبل که پاسگاه های ژاندارمری در مناطق مرزی و روستایی و دور از شهرها وجود داشته و اکثرا ماموران مستقر در آنها از نقاط ديگر برای خدمت منتقل می شدند باید مدت زيادی را دور از اقوام و بستگان سپری می کردند کما اینکه سفر و رفت وآمد به سهولت فعلی نبوده شاید بعضی مواقع حتی در طول سال هم امکانی برای مسافرت ماموران به شهر موطن خود پیش نمی آمد و به همين خاطر معدود خانه سازمانی در اختیار فرمانده پاسگاه و برخی ماموران ديگر قرار می گرفت.

 

 

ادامه نوشته

بخشش خدا و عمر انسان

 

بخشش خدا و عمر انسان

 

 

عمر انسانیک خانم 45 ساله که یک حمله قلبی داشت و در بیمارستان بستری بود.
در اتاق جراحی که کم مونده بود مرگ را تجربه کند خدا رو دید و پرسید: آیا وقت من تمام است؟
خدا گفت:نه شما 43 سال و 2 ماه و 8 روز دیگه عمر می کنید.

در وقت مرخصی خانم تصمیم گرفت در بیمارستان بماند و عملهای زیر را انجام دهد
کشیدن پوست صورت - تخلیهء چربیها(لیپو ساکشن) -عمل سینه ها و جمع و جور کردن شکم و فقط
به فکر رنگ کردن موهاش و سفید کردن دندوناش بود !!
از اونجايي كه او زمان بيشتري براي زندگي داشت از اين رو او تصميم گرفت كه بتواند بيشترين
استفاده را از اين موقعيت (زندگی) ببرد.

بعد از آخرين عملش او از بيمارستان مرخص شد
در وقت گذشتن از خیابان در راه منزل بوسیله یک آمبولانس کشته شد.

وقتی با خدا روبرو شد او پرسید: من فکر کردم شما فرمودید من 43 سال دیگه
فرصت دارم چرا شما مرا از زیر آمبولانس بیرون نکشیدید؟

خدا جواب داد : اِ اِ اِ اِ شمايييييييد نشناختمتون !!!


 

یک برنامه ‌نویس و یک مهندس

 

 

یک برنامه ‌نویس و یک مهندس

 

 

یک برنامه‌نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامه‌نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامه‌نویس دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من ۵ دلار به شما می‌دهم. مهندس مجددا معذرت خواست و....

 

           

 

 

ادامه نوشته

زوج سالمند

 

 

زوج سالمند

 

 

 

 

دریک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آنها در میان زوجهای جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه می‌کردند.
بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین می‌کردند و به راحتی می‌شد فکرشان را از نگاهشان خواند:
نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند و چقدر در کنار هم خوشبختند.
پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت. غذا سفارش داد ، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست....

 

 

ادامه نوشته

خود كشی به خاطر عشق

 

 

خود كشی به خاطر عشق 

 


 
یه پسر و دختری عاشق همدیگه بودن. میخواستن با هم ازدواج کنن.

اما این وسط یه مشکل پیش میاد اونم اینکه دختره به پسره خیانت می کنه

و با یکی دیگه ازدواج می کنه. پسره به محض شنیدن این خبر

۳۰۰ میلی لیتر به خودش بنزین تزریق میکنه اما نمی میره.

خلاصه یه چند روزی بیمارستان بوده. تو این مدت دختره یه روز در کمال پررویی

میره ملاقاتش. پسره هم تا اونو می بینه یه چاقو برمیداره و میذاره دنبالش.

پسره بدو دختره بدو تا بالاخره پسره میگیردش. دستشو بالا می بره

که با چاقو بهش بزنه. یه دفعه بنزین تموم میکنه...

پس در مصرف بنزین صرفه جویی کنید!
 

کمردرد

 

 

کمردرد

 

روزی یک مریض به دکتر مراجعه کرد و
از کمر درد شدید شکایت داشت...


دکتربعد از معاینه ازش پرسید: خب،
بگو ببینم واسه چی کمرت درد می کنه؟
مریض گفت : محض اطلاعتون باید بگم
که من برای یک کلوپ شبانه کار می
کنم، امروز صبح زودتر به خونم رفتم
و وقتی وارد آپارتمانم شدم، یه
صداهایی از اتاق خواب شنیدم!
وقتی وارد اتاق شدم، فهمیدم که
یکی با همسرم بوده ، در بالکن هم
باز بود، من سریع
دویدم طرف بالکن،
ولی کسی را اونجا ندیدم!
وقتی پایین را نگاه کردم، یه مرد
را دیدم که می‌دوید و در همان حال
داشت لباس می‌پوشید!!!
من هم یخچال را که روی بالکن بود
بلند کردم و پرتاب کردم به طرف اون!
فکر کنم دلیل کمر دردم هم همین
بلند کردن یخچال باشه....

 

 

 

ادامه نوشته

سه ایرانی و سه آمریکایی

 

 

سه ایرانی و سه آمریکایی

 

 

سه تا ایرانی و سه تا آمریکایی برای رفتن به یک کنفرانس توی ایستگاه منتظر حرکت قطار بودند. آمریکایی ها 3 تا بلیط داشتند (نفری یکی) ولی ایرانی ها فقط یک بلیط! آمریکایی ها از ایرانی ها می پرسند: شما چه طوری می خواهید سه نفری با یه بلیط سوار قطار بشید؟ ایرانی ها میگن: نگاه کنید تا یاد بگیرید.
وقتی سوار قطار میشن ایرانی ها هر سه تاشون میرن توی یه دستشویی و در رو می بندند. آمریکایی ها هم که ایرانی ها رو تحت نظر داشتند می بینن مسئول قطار ...

 

 

ادامه نوشته

داستان جالب دو طوطی

 

 

داستان جالب دو طوطی

 

 

 

 

یک خانم برای طرح مشکلش به کلیسا رفت . او با کشیش ملاقات کرد و برایش گفت : من دو طوطی ماده دارم که فوق العاده زیبا هستند .
اما متاسفانه فقط یک جمله بلدند که بگویند « ما دو تا فاحشه هستیم . میای با هم خوشبگذرونیم ؟
این موضوع برای من واقعا دردسر شده و آبروی من را به خطرانداخته از شما کمک میخواهم . من را راهنمایی کنم که چگونه آنها را اصلاح کنم؟
کشیش که از حرفهای خانم خیلی جا خورده بود گفت : این واقعا جای تاسف دارد که طوطی های شما چنین عبارتی را بلدند …


 

ادامه نوشته

انتخاب همسر و مرد بهانه گیر

 

 

انتخاب همسر و مرد بهانه گیر 

 

 

 

 

جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.

جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است!

پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود!

جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد!

پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا ...

 

 

 

ادامه نوشته

انشاء جالب و خنده دار با موضوع خارج

 

 

 

انشاء جالب و خنده دار با موضوع خارج

 

 

پدرم همیشه می‌گوید " این خارجی‌ها که الکی خارجی نشده‌اند، خیلی کارشان

درست بوده که توی خارج راهشان داده‌اند" البته من هم می‌خواهم درسم را

 بخوانم؛ پیشرفت کنم؛ سیکلم را بگیرم و بعد به خارج بروم. ایران با خارج

 خیلی فرغ دارد. خارج خیلی بزرگتر است. من خیلی چیزها راجب به خارج

 می‌دانم. تازه دایی دختر عمه‌ی پسر همسایه‌مان در آمریکا زندگی می‌کند.

 برای همین هم پسر همسایه‌مان آمریکا را مثل کف دستش می‌شناسد. او

 می‌گوید

 

 

ادامه نوشته

تــرس بیخــودی

 

 

تــرس بیخــودی

 

 

در روزگاران قدیم مردی بود که در یک کارگاه کوچکی کار می کرد. این مرد از ساعت

شش صبح پیاده به سمت محل کارش می رفت و تا ساعت هشت شب در آنجا کارمی

کرد . محل رفت و آمد مرد طوری بود که باید از یک قبرستان عبور می کرد . در یکی

از شب های تابستان که از کارگاه برمی گشت ، وقتی به قبرستان رسید شخصی از

پشت با شدت و قدرت تمام دست بر روی شانه هایش گذاشته و او را نگه داشت . مرد از

ترس فریاد کشید ولی ......

 

 

ادامه نوشته