چرا پشت سر مسافر آب بر زمین می ریزنند؟
چرا پشت سر مسافر آب بر زمین می ریزنند؟
هرمزان در سمت فرمانداری خوزستان انجام وظيفه میكرد. هرمزان كه يكی از فرمانداران جنگ قادسيّه بود. بعد از نبردی در شهر شوشتر در نتيجه خيانت يک نفر با وضعی نااميد كننده روبرو شد، نخست در قلعهای پناه گرفت و به ابوموسی اشعری، فرمانده عربها آگاهی داد كه هر گاه او را امان دهد، خود را تسليم وی خواهد كرد. ابوموسی اشعري نيز موافقت كرد از كشتن او بگذرد و وی را به مدينه نزد عمربن الخطاب بفرستد تا خليفه درباره او تصميم بگيرد. با اين وجود، ابوموسی اشعری دستور داد، تمام 900 نفر سربازان هرمزان را كه در آن قلعه اسير شده بودند، گردن بزنند.
پس از اينكه عربها هرمزان را وارد مدينه كردند، ... لباس رسمی هرمزان را كه ردائی از ديبای زربافت بود كه تازيها تا آن زمان به چشم نديده بودند، به او پوشاندند و تاج جواهرنشان او را كه «آذين» نام داشت بر سرش گذاشتند و وی را به مسجدی كه عمر در آن خفته بود، بردند تا عمر تكليف هرمزان را تعيين سازد. عمر در گوشهای از مسجد خفته و تازيانهای زير سر خود گذاشته بود. هرمزان، پس از ورود به مسجد، نگاهی به اطراف انداخت و پرسش كرد: «پس اميرالمومنين كجاست؟» تازيهای نگهبان به عمر اشارهای كردند و پاسخ دادند: «مگر نمیبينی، آن اميرالمومنين است.
هرمزان درخواست كرد، پيش از كشته شدن به او كمی آب آشاميدنی بدهند. عمر با درخواست هرمزان موافقت كرد و هنگامی كه ظرف آب را به دست هرمزان دادند، او در آشاميدن آب درنگ كرد. عمر سبب اين كار را پرسش نمود. هرمزان پاسخ داد، بيم دارد، در هنگام نوشيدن آب، او را بكشند. عمر قول داد تا آن آب را ننوشد، كشته نخواهد شد. پس از اينكه هرمزان از عمر اين قول را گرفت، آب را بر زمين ريخت. عمر نيز ناچار به قول خود وفا كرد و از كشتن او درگذشت. این باعث بوجود آمدن فلسفه ای شد که با ریختن آب بر زمین، یعنی زندگی دوباره به شخصی داده می شود تا مسافر برود و سالم بماند.
منبع:victor777